مقاله چرخه سعادت قسمت دوم

menuordersearch
ehsanvahram.com
سبد خرید
سبد خرید
بلاگ
۱۴۰۱/۸/۱۷ سه شنبه
(0)
(0)
مقاله چرخه سعادت قسمت دوم
مقاله چرخه سعادت قسمت دوم

_قسمت دوم مقاله چرخه سعادت

 

در بخش دوم از دوره"من کیستم"به عزت نفس پرداخته می‌شود.برای درک درست از این موضوع ابتدا باید شناخت مناسبی از نفس داشت و سپس به ارزشمندی آن اشاره کرد.

 

متأسفانه 99% مباحثی که در ارتباط با عزت نفس در کلاس ها و یا دوره های آموزشی برگزار شده مطرح می‌شود، تعریفی از این موضوع ندارند. موضوع بسیار مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که ماجرای گنج درون یا همان عزت نفس، که به ارزشمند بودن انسان ها و چگونگی تقویت احساس ارزشمندی در خود اشاره دارد، بدون شناخت از ابعاد وجودی (ذهن، روان و بینش) بی معناست.

 

چرا که به دلیل عدم کنترل ذهن و روان و بدون وجود بینشی صحیح، بنایی که ساخته می‌شود (عزت نفس) با یک اتفاق به ظاهر سخت و یا یک بحران جدی و بعضا حتی کوچک، به یکباره سقوط می‌کند و فرد بسیار سرخورده شده و از مسیر درست دور می‌شود. و اما راه رسیدن به خودشناسی چه از نظر ابعاد وجودی و چه از منظر عزتمندی نفس،تنها از طریق وصل شدن به منبع جهان هستی امکانپذیر است، که در این بین داشتن بینش نگاه توحیدی بسیار کمک کننده است. بنابراین تا این جا متوجه شدیم که ارتباط مستقیمی بین مباحث توحیدی و خودشناسی وجود دارد.

 

و اما می‌رسیم به رأس سوم "مثلث حیات"یعنی روح القُدُس که از منظر آموزش های تحول محور مجموعه بهشت نقد، همان آشنایی با قوانین جهان هستی است.

 

این رأس در آموزه های مجموعه"بهشت نقد" در دوره ای تحت عنوان "قوانین سیاره ی من" مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

زندگی کردن بر روی سیاره ی زمین، بدون اطلاع از قواعد و قوانین آن، درست مانند زندگی در خانه ای تاریک، سخت و دشوار است.

 

هر بازی ای قاعده و قانون خود را دارد و بازی بزرگ جهان هستی نیز به همین منوال است. باید بدانیم که مشکل و تضاد اصلی ما انسان ها با خالق نیست. بلکه ما با عدالت خدا مشکل داریم.

 

در دوره های "آشنایی با نگاه توحیدی" و "خدای من" این موضوع به تفصیل توضیح داده شده که چون هیچ گاه تعریف درستی از جایگاه خداوند و قوانینش مطرح نشده، سوء تفاهمات بسیاری در زندگی بشر به وجود آورده است، از جمله خشم و انتقام گیری خدا، یا بی عدالتی در جهان،و حتی طرد شدن انسان توسط خالق و ...

 

اما عدالت چیست؟ سؤالی که شاید جوابش از ابهامات خیلی از انسان ها پرده برمی دارد!

 

اگر به جهان به شکل یک سیستم نگاه کنیم، این سیستم برای آن که بتواند کار کند، نیاز به یک سری قواعد و برنامه دارد! این سیستم دارای یکسری برنامه های یکسان و ثابت برای اداره جهان است! این سیستم دارای احساسات نیست ولی از هوش بسیار بالایی برخوردار است. به مجموعه سیستم و قواعد جهان هستی، عدالت الهی نیز می‌گوییم!

 

آشنایی با قوانین (عدالت) خداوند، باعث می‌شود که در هر لحظه با بی نهایت امکان سوپرایزی که وجود دارد، به سادگی با هر اتفاقی بهم نریزیم و مدل رفتاری جهان را بهتر متوجه شویم، از زاویه درست به وقایع نگاه کرده و تصمیمات درست بگیریم، هم رنگ جماعت نشده و هیجانی و احساسی اقدام نکنیم، و نهایتا هر اتفاقی را از دریچه چگونگی عملکرد آن (ساز و کار جهان) نگاه کرده و با عدالت خداوند به تضاد نرسیم.

 

برای مثال وقتی که به عمق مفهوم "قانون تضاد" پی می‌بریم، متوجه می‌شویم که ساز و کار جهان مادی که در آن زندگی می‌کنیم دو قطبی است و امکان ندارد که چالش ها و ناخواسته ها (اتفاقاتی که خواسته ما نیستند) از جهان حذف شوند.

 

همچنین به این موضوع می‌رسیم که جهان بر اساس قاعده و قانون، باید تحت هر شرایطی به رشد، گسترش و انبساط خود ادامه دهد. پس در این بین باید تضادی وجود داشته باشد که به عنوان یک ناخواسته باعث رنجش شده و انسان متوجه شود که دقیقا چه می‌خواهد. برای مثال اگر گرمای شدید موجب رنجش انسان نمی‌شد، هرگز کولری اختراع نشده بود، و بی نهایت مثال دیگری که می‌توان زد.

 

در اصل، مدل جهان بر پایه طرح مسئله بر اساس نیاز انسان هاست، و در مقابل وظیفه انسان ها حل مسئله با حمایت جهان است.

حل هر مسئله ای به رشد، تکامل و شکوفایی انسان کمک می‌کند. هنگامی که ما رشد کنیم، با رشد ما، جهان رشد کرده است.

 

در دوره "قوانین سیاره من" با تعداد زیادی قانون آشنا شده و متوجه می‌شویم که روزانه هزاران بار از‌ آنها استفاده می‌کنیم اما عمدتا علیه خود و دیگران. به طور مثال انسان ها در صحبت با خود و دیگران به راحتی از قانون مهم "تشعشع کلام" استفاده می‌کنند، اما عموم افراد از آن آگاهی نداشته و یا توجهی به آن نمی‌کنند و با کلام خود چنان تأثیر مخربی در زندگی خود و دیگران می‌گذارند که حد و حساب ندارد.

 

پس خیلی راحت یقه ی خدا را نیز می‌گیرند که چرا انقدر به من سختی می‌دهی؟ تو من را دوست نداری و از زجر من لذت می‌بری.

 

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!

 

در مورد دروغ گفتن، غیبت کردن، و یا حرف بد زدن نیز در ارتباط با چگونگی عملکرد آنها طبق قانون صحبت نشده است. همانطور که صرفا از بچگی به ما گفته شده که هنگام غذا خوردن صحبت نکن. گفتیم: "چرا؟" گفتند: "خوب نیست!" گفتیم: "خوب چرا خوب نیست؟" گفتند: "غذا میپره تو گلوت!" این موضوع صحیح است اما ماجرا در حقیقت چیز دیگری بوده. موضوع این است که از آن جایی که ما انسان ها عمدتا کنترلی بر افکارمان نداریم، ناگریز همان را بر زبان جاری می‌سازیم. و اما کلام انسان دارای بار شعوری بوده و خیلی راحت می‌تواند بر پیرامون و اجسام، از جمله غذای انسان تأثیر بگذارد. بنابراین غذای انسان به راحتی سمی می‌شود. چرا که انسان ها عمدتا در مورد ناخواسته ها، اتفاقات ناخوشایند، بدگویی از دیگران، عیب جویی، بیان ترس ها و استرس ها و... صحبت می‌کنند. موارد بسیار زیادی را می‌توان اشاره کرد، که البته در دوره "قوانین سیاره من" به طور مفصل به‌ آنها اشاره شده است.

 

 

اگر ما در هر لحظه به دنبال مفاهیم مباحث توحیدی، خودشناسی و قوانین حاکم بر جهان هستی (پدر، پسر و روح القدس) باشیم، هر اتفاقی،هر حرفی، هر نقل قولی، هر بحرانی، هر کتابی، هر آموزشی، هر فیلمی و... را از دریچه "مثلث حیات"می بینیم و نتایجی شگفت انگیز و البته کاملا متفاوت با افرادی که باری به هرجهت زندگی می‌کنند، می‌گیریم.

 

ساکنین بهشتِ نقد، کسانی که به دنبال تجربه زیبا زندگی در اوج لذت برای رسیدن به آگاهی و حرکت به سوی خودشکوفایی هستند، به خوبی می‌دانند که زندگی‌ آنها زمانی معنادار خواهد شد که چرایی زیستن را پیدا کنند.

 

همان رویایی که ما را مجاب کرد تا از منطقه امن (بهشت ناآگاهی) خارج شده و رویایمان را لمس و تجربه کنیم. فرض کنیم که به نگاه توحیدی مجهز شدیم و با آرامشی خاص در مسیر صلح با خالق قرار گرفتیم، در مسیر خودشناسی نیز با ابعاد وجودی و گنج درون آشنایی پیدا کرده و به جایگاهمان در این جهان زیبا و قدرت و ارزشی که داریم پی بردیم، و ماجرای قوانین جهان هستی را متوجه شدیم، که جهان از سیستم و نظام مندی خودش پیروی می‌کند و باید آن را شناخت و با آن همراه شد. خوب بعدش چه؟! چه اتفاقی قرار است بیفتد؟!

 

فرض کنیم به تمام خواسته هایمان از جمله سلامتی، روابطی زیبا همچون روابط عاشقانه، لذت داشتن خانه های زیبا، وسایل نقلیه راحت و لوکس، لباس های فاخر، موقعیت اجتماعی عالی و این قبیل خواسته ها رسیدیم. خوب بعدش چه؟!

 

یعنی کل کار ما این بوده که از بهشت ناآگاهی (جایی که همه چیز در اختیار انسان بوده ولی مفهوم و منظور خاصی نداشته) به مدرسه زمین آمده، صرفا برای جمع آوری مشتی دفتر و مداد و پاک کن و ...؟! این که خیلی دردناک است!

 

روزی مردی ثروتمند که ثروتش را به واسطه علمش به دست آورده بود، تنها فرزندش را به مدرسه فرستاد. بعد از مدتی از او پرسیدکه دست آوردش از رفتن به مدرسه چه بوده؟ فرزندش پاسخ داد:

 

"خیلی چیزها. ده عدد مداد، بیست عدد پاک کن، سی عدد دفتر و..."

 

پدر گفت: "همین؟!

 

من تورا برای این ها نفرستاده بودم!

 

صد برابر این ها را که خودم به تو می‌دهم! تو قرار بود به چیز دیگری برسی!

 

و آن آگاهی بود !"

 

آیا در کل زندگی ما چیزی تحت عنوان آگاهی معنایی دارد؟

 

آیا برایمان مهم است که بدانیم چرا به سیاره زمین آمده ایم؟ آیا به این فکر کرده ایم که آن چه که هستیم و هرآن چه که در اختیار داریم، هدیه خدا به ما است و آنچه که در نهایت می‌شویم و شخصیت نهایی ما، هدیه ما به خداوند است؟ این جاست که ساکنین بهشت نقد متوجه می‌شوند که پای شکل دیگری در میان است و "مثلث حیات" باید به لوزی تبدیل شود:

 

درست در قرینه مثلثی که در رأس آن پدر قرار دارد، مثلثی دیگر قرار می‌گیرد با رأسی به نام رویا.

 

پدری که پسر را به همراه قواعد و قوانینی خلق کرده، همان خدایی که آدم را به همراه مجموعه قوانین حاکم بر جهان هستی آفریده، به دنبال تحقق رویایی بزرگ است.

 

حال اگر مثلث پایین را رو به بالا برگردانیم، این گونه می‌شود:

 

 بله، این رویای پدر است که به واسطه پسر و روح القدس متجلی می‌شود !  

 

اینجاست که پای دوره ای تحت عنوان "مأموریتِ من" به میان می‌آید.

 

 

"ای قوم من، خدا را بپرستید شما را جز او هیچ معبودی نیست و او شما را از زمین (ارض) به وجود آورده و از شما خواست که در آن آبادانی کنید (آبادانی آن را به شما واگذاشت) از او درخواست کنید سپس به سوی او باز گردید که پروردگارم نزدیک و اجابت کننده است."

 

_ سوره هود آیه 61

 

خداوند به دنبال این است که از طریق انسان زندگی کند، فعالیت کرده و لذت ببرد.

 

او می‌گوید:

"من دستانی را می‌خواهم که ساختمان های شگفت انگیز بسازد، آهنگ های خدایی بنوازد و نقاشی های با شکوه بکشد. پاهایی را می‌خواهم که فرمان های من را اجرا کند. چشمانی را که زیبایی های من را ببیند، زبان هایی که حقایق بزرگ را بیان کنند و آوازهای جالب و حیرت آور بخوانند..."

 

_ کتاب علم ثروتمند شدن اثر والاس وتلز

 

 

پر واضح است که برای تجربه کامل این سیاره زیبا، در کنار داشتن بینشی مجهز به "مثلث حیات"، نیاز است که به رویای خود نیز پی ببریم تا زندگیمان را از لحاظ معنا و مفهوم، غنی سازیم. مباحث مربوط به رسالت، هدف و چرایی زندگی انسان در سری آموزه های تحول محور مجموعه  بهشتِ  نقد، به دوره ای آموزشی تحت عنوان "مأموریتِ من" مربوط می‌شود.

 

 

در ادامه مباحث چرخه سعادت، می‌رسیم به قسمتی مهم و لاینفک از زندگی یک فرد مقیم در بهشتِ نقد، و آن "فاز مثبت" است. این موضوع به قدری مهم است که هر کجا و در هر فصل، اگر بارها و بارها راجع به آن گفته شود، باز هم کم است!

 

نوع احساسات در زندگی انسان ها در چگونگی رقم خوردن سرنوشت شان بسیار تأثیرگذار است.

تجربه بهشت و جهنم در زندگی انسان به نوع احساسات او بستگی دارد.

 

همان طور که در توضیحات مربوط به قسمت خودشناسی اشاره شد، روان مشهودکننده احساسات انسان است. در بخش مربوط به قوانین حاکم بر جهان هست، به طور مفصل راجع به موضوع احساسات خوب و بد و عواقب‌ آنها صحبت می‌شود.

 

اما این موضوع به قدری حائز اهمیت است که در مسیر خودشکوفایی باید دائم به آن فکر کرده و با وجود هر اتفاقی در زندگی از خود پرسید که : هم اکنون احساسات من چگونه است؟

چرا که ارزیابی احساسات در مسیر حرکت یک انسان متعالی بسیار مهم است.

 

احساسات بد اعم از غم، غصه، نگرانی، کینه، حسادت، ناامیدی، خشم، عصبانیت، ترس، افسردگی، احساس گناه و عذاب وجدان و... باعث می‌شود که سطح ارتعاشات انسان بسیار پایین آمده و این خود عاملی در بیماری انسان ها نیز می‌تواند باشد.

از دیگر عواقب آن دوری از منبع جهان هستی است که در آن هیچ خیر و برکتی نخواهد بود.

 

در اصل احساسات ما نشان می‌دهد که آیا در هر لحظه در شهر وجودی ما خدا یکتا فرمانروایی می‌کند؟ آیا ما بندگی خدا را می‌کنیم؟

که نشانه اش احساس خوب یعنی رضایت، امید، شادی، شور، شوق، شعف، سپاسگزاری، تسلیم، توکل، آرامش و... است.

 

و یا در بردگی ابلیس به سر می‌بریم، که نشانه اش احساس بد است.

 

تا وقتی که احساساتمان بد باشد، اصلا مهم نیست که چقدر انسان کار بلد یا منظمی باشیم، چقدر تلاش می‌کنیم و یا چقدر درخواستمان مهم باشد و اشتیاق رسیدن به آن را داشته باشیم. چرا که در نهایت با احساسات بد به نتایج درستی نخواهیم رسید و از آن مهم تر از زندگی خود راضی نخواهیم بود و در برابر حوادث بی شمار و غیرقابل کنترل زندگی نیز در امان نخواهیم بود.

 

در آموزه های تحول محور مجموعه بهشتِ نقد، از نظر ما موضوع مطرح شده در تمامی ادیان در قالب نماز، با کنترل ذهن و روان در ارتباط است.

 

چرا که یکی از زمان های گفته شده در ساعاتی از جمله صبح زود (به محض بیدار شد) و یکی دیگر شب ها قبل از خواب است. از نظر ما،

انسان ها سفارش شده اند که فرکانس وجودی خود را روی فرکانس منبع تنظیم کنند. ما معتقدیم که ارتباطی خاص و مستقیم بین کنترل ذهن و روان با موضوع سپاسگزاری و نماز وجود دارد و در اصل فلسفه ای پشت آن بوده که مثل دیگر مناسک، در ابتدای امر روحی در آن به عنوان اصل وجود داشته که به مرور زمان به خاطر عدم درک درست از آن اصل ها، تنها رسمش به جا مانده است:

 

کاش از رسم ها،اصلش بماند یاد ما                           

این نباشد که از اصل ها،فقط رسمش بماند یادگار

_ احسان وهرام

 

موضوع سپاسگزاری که انسان را به بالاترین سطح فرکانسی نسبت به منبع می‌رساند، یکی از قوانین حاکم بر جهان هستی است و تأثیر آن با بررسی روان انسان در حوزه خودشناسی نیز مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. اما آن قدر در زندگی انسان مهم و تأثیرگذار است که دوره ای خاص و بیست و یک جلسه ای تحت عنوان "منِ شاکر" برگزار شده و فایل های صوتی آن بر روی سایت www.ehsanvahram.com قرار می‌گیرد. این دوره برای تنظیم فرکانس وجودی انسان روی فرکانس منبع بوده و از طریق شناخت ابعادی چون ذهن، روان و بینش، فلسفه و مکانیزم سپاسگزاری، و مباحث بسیار مهم کنترل ذهن و روان با دستورالعملی خاص، انسان را در فاز مثبت قرار می‌دهد.

 

 

تا این جا گفتیم که چطور می‌توان مجهز شد و زندگی خود را معنا درمانی کرد و در برابر طوفان های زندگی در امان ماند.

حال می‌رسیم به یکی دیگر از قسمت های مهم چرخه سعادت.

 

اگر تک و تنها در جزیره ای رها شویم که در آن جا فقط خودمان باشیم و خودمان، آن وقت متوجه اهمیت روابط در زندگی مان می‌شویم. وقتی قرار نباشد قطعه موسیقی ساخته شده را کسی بشنود، کتابی نوشته شده را کسی بخواند، پادکستی تولید شده را کسی گوش دهد، نقاشی کشیده شده، اختراع انجام شده، چهره ای زیبا، لبخندی مهربان، احساسات انسان و... را کسی ببیند، حس کند، لذت ببرد، چه فایده؟

 

زندگی ما آدمیزادها در کنار هم معنا دارد. از طرفی دیگر، این نیز تمام ماجرا نیست! اگر در جمعی حتی شلوغ پر از دوست و آشنا و همکار و فامیل و... باشیم، اما با خودمان رابطه ای درست نداشته باشیم، هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند حس خوبی در ما ایجاد کند. در اصل مهم ترین ارتباط ما با خود و خدای خودمان است که می‌تواند شرایط مساعدی را در ارتباط با دیگران برایمان محیا کند.

 

ارتباط با خود یعنی چه؟ متأسفانه اکثر انسان ها خود را همینی که هستند، دوست ندارند و دائم به دنبال عوض کردن پوسته و یا ظاهر خود هستند. اساس زندگی کل کیهان به عنوان یک موجود زنده، و هریک از انسان ها تغییر است. اما ماجرای تغییرات برای رسیدن به چیز دیگری است. همه ما آدمیزادها دچار نقص و کمبود هستیم. این اصلی غیر قابل انکار است. اما در عین حال، جایگاه، مقام، خصوصیات و ویژگی های منحصر به خود را داریم که هیچ موجودی، تأکید می‌کنم، هیچ موجودی حتی شبیه به ما نیست.

 

حال چرا ما این همه ارزش و مقام و ویژگی را ندیده و فقط به دنبال این هستیم که ظاهرمان را دست کاری کنیم تا نظر دیگران را به خود جلب کنیم؟ تماما به این خاطر است که از اصل خودمان دور شده ایم، بازی و سازوکار دنیا و حتی رویایی که به خاطر آن به این سیاره آمده ایم را فراموش کرده ایم. اگر به این اصل برسیم که:           

 

 عزیزا هر دو عالم سایه توست بهشت و دوزخ از پیرایه توست

تویی از روی ذات آینه شاه شه از روی صفاتی آیه توست

_ عطار

 

و اگر عاشق خودمان باشیم، بدون این که کار خاصی انجام دهیم، دیگران عاشقمان خواهند شد !

 

موضوع روابط یکی از پرچالش ترین مباحث ممکن در زندگی بشر بوده و هست و خواهد بود. چرا که جایگاه خداوند، خودمان و دیگران و حتی قوانین جهان برای ما به درستی تعریف نشده است. وقتی که نگاه مان در روابط نگاهی ظاهربین باشد و پشت آن را نبینیم، روی آدم ها حساب مالی عاطفی، موقعیتی و... باز می‌کنیم و البته عین آمار، روی هر کسی که حساب باز کنیم، ضربه خواهیم خورد. همان طور که تا به حال همه ما بی شمار تجربه این چنینی در حوزه های مختلف زندگی خود داشته ایم. از منظر آموزه های تحول محور مجموعه بهشتِ نقد، روابط به چند دسته تقسیم می‌شود:

 

روابط با خدا، روابط با خود، روابط با هستی، و روابط با دیگران، که مباحث مربوط به همگی‌ آنها در دوره ای تحت عنوان "روابطِ من" مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

موضوع دیگر از مباحث چرخه سعادت مربوط به سلامتی است. تئوری ذهن، روان، جسم، به ما می‌گوید که ارتباط مستقیمی بین ذهن انسان که جایگاه ادراکات بشری است و روان او که مشهود کننده احساسات است، با جسم انسان وجود دارد. در اصل جسم انسان حکم سخت افزاری را دارد که پشت آن به طور حتم باید سیستم عامل و نرم افزارهایی وجود داشته باشد.

 

حال به اهمیت و نقش بینش در زندگی انسان بیشتر پی می‌بریم. چرا که پشت تمامی ارزیابی های اطلاعات موجود در ذهن، تمام وقایعی که در گذشته افتاده، حال حاضر می‌افتد و حتی هنوز واقع نشده است و تأثیراتش در روان انسان به عنوان احساسات خوب یا بد، از طریق دستورات مغزی و به همراه ترشحات هورمونی اتفاق می‌افتد، بینش انسان قرار گرفته است.

 

بنابراین سلامتی انسان از این جهات باید مورد ارزیابی قرار گیرد:

سلامتی ذهنی، سلامتی روانی، سلامتی بینشی و سلامتی جسمی.

 

چنانچه سلامتی هرکدام از موارد مطرح شده به خطر بیفتد، تأثیر بسیار زیادی بر بقیه موارد و حتی دیگر جنبه های زندگی خواهد داشت.

بیماری های متعددی وجود دارند که از نظر علم پزشکی تعریف نشده و یا منشأ ناشناخته ای دارند. در آزمایش های انجام شده فرد، موردی گزارش نمی‌شود اما عارضه ای وجود دارد که عموم پزشکان می‌گویند "عصبی است!"

 

در صورتی که در علم رایج عموما تمرکز بر روی جسم (سخت افزار وجودی) است و با سیستم عامل و نرم افزارهای وجودی انسان کاری ندارد!

 

مباحث مربوط به سلامتی و تأثیرات آن بر جنبه های مختلف زندگی انسان را باید در دوره ای تحت عنوان "منِ سالم" مورد بررسی قرار داد.

بخش پایانی چرخه سعادت به ماجرای آزادی زمانی، مکانی و مالی انسان مربوط می‌شود. در جهان هستی، در مسیر خودشکوفایی

چالش های زیاد و البته وقت گیری وجود دارد که باعث مصرف بی رویه انرژی ذهنی انسان می‌شود و نه تنها عامل بیماری بوده، بلکه این اجازه را نیز به انسان نمی‌دهد که به دیگر جنبه های مهم زندگی خود با آرامش و آسودگی بیشتری بپردازد.

 

از منظر آموزش های تحول محور مجموعه بهشتِ نقد، یکی از صفاتی که خداوند خود را با آن معرفی کرده است، غنی است(البته در دوره های "آشنایی با نگاه توحیدی" و "خدای من" به آن اشاره کرده ایم که امکان پذیر نیست برای خداوند، که در لازمانی و لامکانی قرار دارد، صفتی قائل شد.) و تمامی امکانات و تجهیزاتی که تا به این جا توضیح داده شده، و بی نهایت نعمت دیگر را تماما در اختیار انسان قرار داده شده تا او را به کمال و تجربه خدایی روی زمین برسانند. به بیان کمی ساده تر یعنی نزدیک شدن تا حد توان به صفاتی که خداوند خود را این چنین معرفی کرده است هم چون: شافی، رزاق، ستارالعیوب، غنی، رئوف و... بنابراین برای یک فرد ساکن دربهشتِ نقد، موضوع فراغت از مباحث مالی یعنی همان حرکت به سوی کسب ثروت حلال، بسیار حائز اهمیت است.

 

اما از نظر ما ماجرا عمیق تر از صرف ثروت مادی است. ثروتمندی انسان متعالی در گرو ثروتمندی و رسیدن به آگاهی در جنبه های دیگر زندگی است، که به طور مفصل در دوره "منِ ثروتمند" به آن اشاره می‌شود. از منظر آموزه های تحول محور مجموعه بهشتِ نقد، ثروت مادی (مالی و پولی) انسان زمانی برای تجربه بهتر زندگی، ارزشمند و کمک کننده است که در کنار آن آزادی زمانی و مکانی نیز وجود داشته باشد.

 

ثروتی که با حال خوب به دست آمده باشد، یعنی در راستای شغلی که برای آن تعریف شده و به این دنیا آمده ایم، در راستای رویایی که به خاطر آن به این دنیا آمده ایم. این ثروت به راحتی و بدون زجر به دست خواهد آمد. برای کسی که به دنبال زندگی کردن در بهشتِ نقد و در راستای آن به دنبال رسیدن به ثروت است، این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است که در این مسیر محدود به زمانی خاص برای انجام کار نبوده و همچنین محدود به مکان خاصی برای کسب ثروت خود نباشد.

 

ثروتی که در آن آزادی مکانی و زمانی وجود نداشته باشد، ارزش خاصی نخواهد داشت، چرا که برای استفاده از ثروت در مسیر تجربه لذت بخش زندگی، به آزادی های زمانی و مکانی نیز نیاز است. در این بین متوجه می‌شویم که تسلط بر مباحث توحیدی، جهت عدم احساس تنهایی در این مسیر و واگذاری بسیاری از کارها به دستان بی نهایت قدرتمند و غیبی خالق یکتا، بسیار مهم است. به همان میزان نیز مباحث خودشناسی، از جمله ماجرای ذهن و مدیریت و کنترل آن، روان و مدیریت و کنترل آن، تغییر باورهای محدود کننده و ریشه داری که در ناخودآگاهی انسان وجود دارد، و به طور کلی تغییر کدهای مخفی در بینش انسان که از دوران کودکی نوشته شده و تماما مسیر زندگی انسان را هدایت می‌کند، حائز اهمیت است.

 

از طرفی دیگر تسلط به قوانین جهان هستی و اطلاع از شغلی مناسب بر اساس رسالت و رویایی که به خاطر آن به روی سیاره ی زمین آمده ایم نیز بسیار مهم و تعیین کننده خواهد بود. موضوع رسیدن به آزادی زمانی، مکانی و مالی به صورت پایدار، همراه با انجام رسالت بندگی و همچنین لذت از ثروت خلق شده و استفاده درست از آن برای بهبود کیفیت زندگی خود و دیگران، برعکس تصورات باطل خیلی از افراد، به عواملی زنجیره ای که به هم وابسته و متصل هستند مربوط می‌شود.

 

موضوع فراغت از مباحث مالی، زمانی، و مکانی به قدری مهم است که در صدر اسلام می‌بینیم که ثروت همسر پیامبر در ارائه، نشر و انجام کارهای لازم در این مسیر به ایشان بسیار کمک کرده است. پیش تر از ایشان نیز برای ساخت خانه خدا (البته به صورت نمادین، چرا که همه جا ملک اوست) شخصی انتخاب شد، که ثروتمندترین فرد زمان خودش بود. تمامی نمایندگان معروف خدا بر روی زمین نیز، برای ارائه طریق به مردم، از جمله داوود و سلیمان نبی و... بسیار ثروتمند بوده اند.

 

می بینیم که عوامل متعددی در کار هستند تا این نفس ماجراجو به شکوفایی (کمال) برسد. تعادل در مهمترین جنبه های زندگی، راه رسیدن انسان به خوشبختی، انجام رسالت بندگی، رسیدن به آگاهی در اوج لذت و در یک کلام زندگی در بهشتِ نقد است.

 

انسانی که اهداف متعالی در زندگیش دارد،به دنبال این است که کمیت و کیفیت زندگی خود را در تعادل نگاه دارد.

مفاهیم مباحث مربوط به چرخه سعادت، به لطف و یاری خدای مهربان، دقیقا برای همین منظور است.

 

باشد که خداوند ما را هدایت و نور آگاهی و ثروت عشق را وارد زندگیمان کند،چراکه بعد از هدایت خدا،گمراهی محال است...

 

 

مقاله چرخه سعادت قسمت اول

 

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر
خانهورود به حساب کاربریآخرین تراکنش هاسبد خرید

آکادمی آموزش های تحول محور بهشت نقد

instagramtelegram
جستجو
معرفی ما

بهشت نقد

نمایش بیشتر